آنچه را می خوانید، فشرده مقاله تازه ایست که عبدالله شهبازی نوشته و منتشر کرده به همراه برخی پاسخ ها به برخی پیام هائی که در باره مضمون همین مقاله دریافت داشته است.
انتشار این خلاصه را به آن دلیل لازم دانستیم که روشنگر عمق تحولاتی است که در جمهوری اسلامی درجریان است و با آشنائی بیشتر با این تحولات، می توان در برابر رویدادهای ناگهانی غافلگیر نشد. بویژه که شواهد نشان دهنده دسترسی داشتن شهبازی به اطلاعاتی است که تا حمایتی از جانب قلب حاکمیت در میان نباشد، چنین اطلاعاتی دست یافتنی و طرح کردنی نیست!
«آنچه میگذرد «جنگ قدرت» نیست، زیرا جناح مقابل هیچ نفعی در تخریب احمدینژاد و دستگیریهای کنونی نداشت. این ماجرا لطمهای است جبران ناپذیر به اصولگرایان. این جناح تمامی اعتبار خود را برای برکشیدن و تحکیم دولت احمدینژاد خرج کرد و به خوبی میدانست که حرکتهای اخیر اعتبار این جناح و شخصیتهای آن را مخدوش میکند. عقل سلیم میطلبید که هر گونه تعارضی تا پایان دوره ریاست جمهوری احمدینژاد تحمل شود. حداکثر این بود که از تحرکات انتخاباتی شبکه مشایی ممانعت و در دور بعد کار به دست رئیسجمهور دیگر، نه از برکشیدگان احمدینژاد، سپرده میشد. قطعاً اطلاعاتی مهم و مستند و حیاتی به دست آمده که چنین برخورد سریع و جنجالی را الزامی و ضربه را اجتناب ناپذیر کرده است.
ورود آقای مصباح، که نقشی بزرگ در برکشیدن احمدینژاد داشت، به ماجرا، به عنوان پرچمدار اصلی برخورد با «فرقه انحرافی»، مؤید این نظر است. مصباح میخواهد خود پرچم را به دست گیرد تا بعدها بتواند پاسخگوی اتهام برکشیدن احمدینژاد باشد.
نمیدانم فرجام ماجرا چه خواهد شد، ولی توصیه میکنم تحولات جاری را جدّی بگیریم و حیرتانگیز بودن برخی دادهها را دستمایه تخریب قرار ندهیم. به گمان من، این حوادث با بود و نبود ایران، با تمامیت ارضی ایران و با موجودیت جامعه ایرانی مرتبط است. کانونی که زیر ضربه قرار گرفته به دنبال قدرت نبود، به دنبال ویران کردن کامل ایران بود و این ماجرا هنوز در آغاز راه است. بنظرم تحولات جدّی در شرف تکوین است.
مسئله جن و جنگیری نیست. اگر هدف از این روش اطلاعرسانی تقلیل ماجرا به دستگیری چند جنگیر، اعم از واقعی یا شیاد، و خراب کردن مشایی باشد و لاپوشانی اصل ماجرا، یقین بدانید علیه آن موضعگیری خواهم کرد و تا آخر خواهم ایستاد.
دأب( شان، عادت) علما وارد شدن به این مسائل نیست زیرا مستقیماً آقای مصباح را در معرض هتک حرمت قرار میدهد. به گمان من، ایشان پرچمدار شد تا رفتار سیاسی قبلی جبران شود وگرنه در کارنامه سیاسی آقای مصباح حمایتهای جدّی از احمدی نژاد میماند.
حمید رسائی وارد میدان شده تا همان نقش سابق حسینیان در پرونده قتلهای زنجیره ای را ایفا کند: منحرف کردن اذهان.
ده پرسش رسایی از مشایی از طریق پیامک به دستم رسید. روح این ده سئوال را میتوان در این شعارها خلاصه کرد:
- مشایی بد است، مرگ بر رفسنجانی!
- مشایی نوکر شیطان بزرگ رفسنجانی!
- مشایی بد میخواست احمدینژاد خوب را گول بزند از طریق رمال و جنگیر.
- مشایی با کاملیا انتخابی فر در نیویورک مصاحبه کرده. مرگ بر خاتمی.
- و نیز: مرگ بر میرحسین موسوی، باری و به هر جهت!
اینها میخواهند به بهانه انتخابات دهم مسائل را منحرف کنند. نباید وارد این بازی شد ولی حیفم آمد سئوال چهارم رسایی را درج نکنم. بامزه است:
آیا موسوی از ارتباط مشایی و عباس غفاری خبر داشت که دولت را به رمالی متهم کرد؟
تیم رسائی- یامین پور از طریق نشریه 9 دی این خط را شروع کردند برای منحرف کردن ماجرا. در یک یادداشت هشدار دادم در این زمینه.
حالا که دست آقایون رو شده نباید به مشایی متوقف ماند و به صحبتهای امثال رسایی که خودش پرونده دارد گوش کرد بلکه باید تا آخرین نفرشان جلو رفت.
بتدریج بسیاری مسائل پس پرده آشکار خواهد شد. سرعت تحولات خیلی سریع است.
حمید رسایی میکوشد تمام کاسه کوزهها را بر سر مشایی بشکند و احمدینژاد را تبرئه کند. به تیتر مقاله رسایی در شماره اخیر، شماره 17، هفتهنامه 9 دی توجه کنید: «کشمیری را دستگیر کنید حتی اگر رجایی اعتراض کند.» [+] یعنی مشایی کشمیری است (عامل انفجار نخستوزیری) و احمدینژاد رجایی.
حمید رسایی آدم مهمی نیست. مهم این است که شبکه رسانهای کانونی معین، که تاکنون در حالت انفعال بود، اینک فعال شده و رسایی را به سخنگوی خود بدل کرده تا شاید آب رفته را به جوی بازگرداند.
با تأمل و دقت در رویکردهای تبلیغاتی میتوان خطوط سیاسی و اهداف را شناخت. بنظر من، با روشهای معین، از جمله اهانت به شخصیتهایی مانند آیتالله رفسنجانی و آقایان موسوی و خاتمی و کروبی، میخواهند فضا را متشنج کنند و به این ترتیب در فضای آشفته نقشههای خود را اجرا کنند. یعنی اوّل شبکه را از زیر ضربه خارج کنند. دوّم جامعه را به سمت تشنج و بحران و فروپاشی ببرند. در این فضا باید با دقت رفتار سیاسی کسانی مانند رسایی را زیر ذره بین قرار داد و نیز سکوت عجیب حسینیان را