domenica 17 luglio 2011

نامه سرگشاده حجتی کرمانی به مصباح یزدی/ ستمی که مصباح یزدی به احمدی نژاد و مردم کرد!


برخلاف نظر مخالفین آقای احمدی‌نژاد بر این باورم ‌که ایشان آدم خوب، اما رئیس‌جمهـور خیلی بدی است. او نه سیاست می‌داند و نه اقـتصاد و با عـرف و ادبیات عقلا آشنا نیست و با ادبیات عوامانه و به اصطلاح لُمپنی در داخل و خارج سخن می‌گوید. ایشان در این مدت نشان داده است‌ که بسـیار تند و عجول و لجباز و رفیق‌باز است و شما و امثال شما ‌‌که او را بر سرکار آوردید، هم به او ستم‌ کردید و هم به مردم و انقلاب و نظام،... د‌لیل صدق سخن من، وقایع این شش ساله است‌ كه تازگـی‌ها، امثال جنابعالی هم با تعابیر متفاوت، این واقعیت‌ها را تصدیق می‌فرمائید. من در شرایط حاضر، راه اصلاح را از بالا و از حاکمیت نظام می‌بینم و براساس این نگرش، تا حدی‌که میسر شده البته نه به طور‌کامل و مستوفى، نظراتم را با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب ‌کتباً و شفاهاً در میان‌گذاشته‌ام و کامل‌تر آن را در میان خواهم‌ گذاشت. بسیاری از حقایق و واقعیت‌های جامعه از دید بزرگان و مسئولان مملکتی مخفی می‌ماند یا به صورت معکوس جلوه داده می‌شود. یا از باب مصلحت ‌اندیشی یا از باب تقیه و ترس یا از باب ملاحظات رفاقت و رو دربایستی و بسیاری هم به خاطر دغدغۀ زندگی و امرار معاش. اما در محافل خصوصی و خانوادگی و جاهای "امن!"، لا‌ینقطع از اوضاع شکایت داریم. نسل جوان ما، بی‌اعتنایی عمومی به قوانین و مقررات را از شخص رئیس‌جمهور‌گرفته تا پائین‌ترین افراد جامعه می‌بیند و نیز شاهد فاصله‌های میلیاردی طبقاتی از آنانکه‌ که میلیاردها به بانک‌ها بدهکارند، تا آنان‌که پول نان شب را ندارند، و نیز مخارج‌‌ گزاف و هزینه‌های نجومی پرداخت شده به داخل و خارج به‌‌ خاطر روابط و ملاحظات و نزاکت‌ها و معاملات سیاسی است.

اجازه فرمائید به بعد دیگری از فاجعه‌ بپردازم و از عصیان سفلگان و فرومایگان جامـعه بگویم که به شکل تعرض به نوامیس مردم، آن هم با فجیع‌ترین و بی‌سابقه‌ترین شکل بروز می‌کند. حوادثی از قـبیل آنـچه در خمینی‌شهر و کاشـمر و گرگان گذشت.

بیم دارم وقتی از خواب غفلت به در آئیم ‌‌که بسـیار دیر شده باشد و آنگاه همگی دست حسرت بر هم زنیم .

فوج فوج جوانان ما حالت‌گریز از مرکز پیدا کرده‌اند و حتی بسیاری از نمازخوان‌ها و روزه‌گیران و به زیارت و حج رفته‌هایشان یا به شدت بی‌تفاوت و غیرسیاسی شده‌اند و یا حالت اعتراض و عـصیان در برابر روحانـیون و حکومت پیدا کرده‌اند و حتی فرزندان برخی از روحانیون و مسئولان ما از این قاعده مستثنی نبوده و نیسـتند. و این، تازه هـمۀ فاجعه نیست؛ ابتلا به مواد مخدر، فساد جنسی، تجاوز به عُنف، تن فروشی زنان خیابانی‌، جنایت‌های جنسی‌، شیوع سرسام‌آور مواد مخدرکه ‌گفته شده 300 اعدامی در انتظار اجرای حکم داریم و سرانجام ارتداد و سرکشی در برابر خدا و پـیغمبر و امام، بیماری‌های حاد و عمیق و عمومی جامعۀ ماست، همگی شواهد روشن و محکمی است بر آنکه، جامعه ما در حال فروپاشی اخلاقی است. این روند بی‌تردید، به سقوط ما منتهی خواهد شد... مگر آژیرهای خطر سقوط را نمی‌شـنوید؟ مگر علامات هویدای "فشل" را در همه‌جا مشاهده نمی‌کنید؟



بخش هائی از نامه آیت الله محمد‌جواد حجتی‌كرمانی به مصباح یزدی:




این نویسنده و پژوهشگر دینی با طرح این نظر که "با بدترین شکل، دین و سیاست را به‌ هم آمـیخته‌ایم" از مصباح یزدی که از حامیان جدی احمدی نژاد بوده و امروز جامه مخالف وی را پوشیده، پرسیده است: حضرت آقای مصباح! چه کسی این بی‌عـدالتی و آشـفتگی و درهم ریختگی را در حق این ملت مـظلوم روا داشت جز امثال شما که با تبلیغ و تأیید بی‌دریغتان چنین فاجعه‌هایی را آفریدید؟


نماینده سابق مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان جمهوری اسلامی و مشاور فرهنگی آیت الله خامنه ای همچنین با تاکید بر اینکه "جهنمی را که خود به دست خود ساخته‌ایم، بهشت‌برین می‌پنداریم" مصباح یزدی را خطاب قرار داده و گفته است که "فکر نمی‌کنید ترویج تز خشـونت در تئوری و عمل، در ایجاد و توسعه و‌گسترش تنازع‌ها و تخاصم‌های فراگیر‌" در حال حاضر "دامن خود حضرات را هم فرا ‌گرفته".

آیت الله محمدجواد حجتی کرمانی، در این نامه که نشریات داخلی تنها چکیده ای از آن را منتشر کردند و اینک "متن ‌كامل و مُنقّح آن به روز ارسال شده، با ذکر اینکه "با دلی سوزان و چشمی‌گریان و خاطـری پریشان، این نامه را شتابان برای آن برادر دیرینۀ گرامی می‌نویسم بدین امید‌که به سود نظام اسلامی و مردم ستمدیده و‌گرفتار ما باشد" از اینجا شروع کرده است که:

در ماه‌های اخیر حضرتعالی مانند بسیاری از خطبا وگویندگان و نویسندگان، از جریان انحرافی‌ای سخن می‌گوئید‌که آقای احمدی‌نژاد را احاطه‌ کرده‌اند و او به این جریان وابسته و دلبسته است... من بی‌مـقدمه و خیلی صریح و بی‌پرده از شما سـؤال می‌کنم مگر شما و امثال شما نبودید‌که آقای احمدی‌نـژاد را تا بدان حد بالا بردید و او را برکرسی ریاست جمهوری ایران نشاندید تا امروز از گریبان خود شما سر برآورد. شما و امثال شما بودیدکه درکشوری با وجود صدها تن ازآقای احمدی‌نژاد عالم‌تر و سیاستمدارتر و عاقل‌تر و وزین‌تر و سخنورتر و دیندارتر و بااخلاق‌تر، او و دولت به‌ اصـطلاح عدالت‌محور و مهرورز او را بر سرکار آوردید، آن هم با آن فضاسازی‌های مسموم و هتک حرمت‌ها و تهمت‌ها و افترائات نسبت به افراد و شخصیت‌های سابـقه‌دار مخصوصاً رقیبان سیاسی ایشان‌که یک بی‌عدالتی آشکار بود. در عدالت محوری و مهرورزی ایشان هم با رفتاری‌که در دولت اول و دومش با نزدیک‌ترین هـمکاران یعنی وزرای کابینه‌اش داشت و دارد، به هیچ‌وجه جای شک و شبهه‌ای باقی نمانده است.



خط مرموز


حجتی کرمانی، نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و مشاور فرهنگی آیت الله خامنه ای در ادامه می نویسد: گذشته از سلسله انتصابات و عزل‌هائی‌که عـمدتاً عـجولانه و بر مبنای درگیری‌های شـخصی و بدون رعایت مصالح عمومی انجام ‌گرفته و می‌گیرد، فـعلاً به مخالفت صریح ایشان با نظر رهبر انقلاب در مورد وزیر اطـلاعات و اخیراً برکناری وزیر نفت و نصب سرپرست جدید برای این وزارتخانۀ کلیدی اشاره می‌کنم، با توجه به نـقش‌کلیدی و حساس وزارت اطلاعات در امنیت‌ و وزارت نفت در شریان حیاتی‌کشور‌که چون خون در رگ‌های اقتصاد است.

آیا تفسـیر یکی از دوستان صاحبنظر ما قابل تأمل نیست‌که می‌گفت: یک خط مرموز، پشت سر تصـمیمات سیاسی، اقتصادی این دولت است‌ که احتمالاً بدون اینکه خود آقای احمدی‌نـژاد متوجه بشـود ـ چون اصلاً اهل علم اقتصاد و سیاست نیست ـ کشور را به ورطۀ ناامنی، ورشکستگی و سـقوط اقتصادی سوق می‌دهند. ایـنها را بگذارید کنار معاملات نفتی تهاتری و نابودی صنعت و کشاورزی با واردات بی‌رویه انواع میوه‌ها و صدها قلم کالای چینی و غیره حتی دست‌ساخت‌های‌کشورهای خارج که صنایع‌دستی ما را هم درکنار صنعت و کشاورزی تـهدید به نابـودی می‌کند. این دوست صاحبنظرِ خبرۀ سیاست و اقتصاد، بر این باور است‌که: انحلال سازمان برنامه و بودجه‌ کشـور‌که در حکم حافظۀ مدیریتی‌‌کشور بود، حذف و بركناری بسـیاری از مد‌یران‌‌كارآمد یا تغییـر محل خدمت آنان، "قمار" قلمداد‌‌کردن ‌بورس‌که یکی از شریان‌های اقتصادی‌‌کشور است، حمله به سیستم بانکی به عنوان یک رقمی‌‌کردن سود بانکی، انحلال شوراها از جمله شـورای عالی پول و اعتبار (که بعداً به صورت ناکارآمدی برقرار شدند)، خالی‌‌ کردن بانک‌ها به عنوان پروژه‌های زودبازده، چهاربرابر شدن پولِ در ‌‌گردش و ایجاد تورم، مجموعۀ سیاست‌هایی بوده است ‌که واحدهای تولیدی را رو به‌‌کاهش برده و باغات و مزارع را کساد‌کرده و بیکاری را افزایش داده است.او می‌نویسد: "در مدت شش سالی‌که دولت آقای احمدی‌نـژاد بر سر‌کار است، درآمدهای نفتی ما افـزایش یافت به‌گونه‌ای‌که طبق گفتۀ کارشناسان، درآمد حاصل از یکصـد سال اسـتخراج نفت با درآمد شش سالی‌که آقای احمدی‌نـژاد بر کرسی ریاست جمهوری ایران هسـتند، برابری می‌کند، اما حاصل آن برای ملت جز ویرانی کشـور، بیکاری جوانان، اشاعۀ فـساد و اعـتیاد و تورم و فـقر و فـلاکت نبوده است. الـبته هریک از این مـوارد احتیاج به کارشناسی دارد و باید هیأت‌های‌کارشناسی مجلس شورای اسلامی و‌کارشناسان دیگر با جدیت این موضوعات را در دستور تحقیق خود قرار دهند و‌کشور و نظام و انقلاب را از سقوط و تباهی برهانند".



ملت مال باخته


حجتی کرمانی سپس از قول این صاحب نظر می افزاید: فساد اداری هیچگاه به وسـعت امروز نبوده و در هـیچ زمانی ملت ایران این چنین مال باخته نبوده است. در اینجا تنها به مسئلۀ هدفمند‌کردن یارانه‌ها اشاره می‌کنم ‌که به عقیدۀ پاره‌ای صاحبنظران درواقع تیر خلاص به اقـتصاد کشور است. از زمان دولت آقای هاشمی و آقای خاتمی، سیاست تعدیل و حذف ده درصـدی یارانه‌ها در بودجۀ هر سال، مطرح بود‌که با آن مخالفت شد. اما آقای احمدی‌نـژاد در شرایط حصر اقتصادی که واحدهای تولیدی ما تاب و توان خود را از دست داده و بهره‌دهی بسیار پایین آمده است، این‌کار را به نام هدفمند‌کردن یارانه‌ها با شتاب زیاد و بدون درنظرگرفتن پیامدهای آن انجام داد‌که طبعاً فاجعه‌برانگیز خواهد بود. چرا‌که طبقۀ زحمتکش مزدبگیر با حداقل دستمزدِ سیصد و هفتاد هزار تومان در ماه نمی‌تواند در برابر افزایش لجام‌گسیختۀ تورم تاب بیاورد و به زندگی همراه با کرامت انسانی خود ادامه دهد. ارباب اطلاع می‌گویند: در آلمان، دولت، اقتصاد یارانه‌ای ندارد اما به دلیل بهره‌دهی بالای واحدهای تولـیدی، حداقل حقـوق مزدبگیران چیزی حدود دو میلیون تومان در ماه است در حالی‌که‌ کالاهای سبد مصرفی مزدبگیران آن کشور ارزانتر از کالاهای مصرفی مزدبگیران ایرانی است. تازه می‌گویند هـنوز تورم‌های مهارنشده بیشتری در راه است. آیا این تخریب انقلاب و نظام و‌ کشور نیست؟

در این مدت در بسیاری از موارد، ‌کارهایی انجام داده که با هیچ عقل و منطق سیاسی و اقتصادی و ملی و بین‌المللی سازگار نیست‌؛ البته به انگیزة عدالت اجتماعی عـده‌ای از فرودستان را به نوایی ـ هرچند زودگذر ـ رسانده است، اما به شیوة صدقه‌ای و غیرعلمی. چه کسی این بی‌عـدالتی و آشـفتگی و درهم ریختگی را در حق این ملت مـظلوم روا داشت جز امثال شما که با تبلیغ و تأیید بی‌ دریغتان چنین فاجعه‌هایی را آفریدید؟

آنچه در سطور پیشین گذشت گوشه‌ای از رخدادهای بس دردناک و اسف‌انگیزی است که به همۀ ما الزام می‌کند در پی چاره‌جویی برآئیم و به اشـتباهات خود اعتراف‌کنیم.

چه بسیار افراد خدوم و خوشنام و خوش فکر و مدیر و مدبر را در این سه دهه بخصوص در سالیان اخیر ملکوک و ازکار برکنار کردیم و یا خود کناره گرفتند و بدینسان کشور را از نیروهای تجربه دیده وکارشناس و‌کارآمد محروم ساختیم و هر روز و هر ماه و هر سال و دامنۀ خصومت و دشمنی را گسترش دادیم تا رسیدیم به فجایعی‌که در سطور زیر دربارۀ آن سخن می‌گویم...

(این بخش از نامه که شرح حوادث انتخابات 84 و سپس 88 است را سانسور کرده اند.)

با توجه به نقشی‌که حضرتعالی در این جریانات داشته‌اید، اکنون تا چه حد خود را مسئول می‌دانید؟

آیا شما همچنان به موضع‌گیری‌های‌گذشـتۀ خود در دولت‌های سه‌گانۀ نامبرده(احمدی نژاد)، صـحه می‌گذارید؟

(دولت‌های قبل‌تر را نمی‌گویم چون شما در آن سال‌ها، وارد عرصۀ سیاسی نشده بودید...). آیا جانبداری‌های بی‌دریغتان را از آقای احمدی‌نـژاد در سال‌های 84 و 88 درست و صحیح می‌دانید؟

آیا سقوط اخلاقی و اقتصادی سال‌های مزبور را که به برخی اشاره شد و برخی هم خواهد آمد، قبول دارید؟

آیا با مقایسۀ با سال‌های ریاست جمهوری آقای هاشمی و آقای خاتمی‌که البته اشکالات و ایرادات درست و نادرستی بر آنها وارد شده است و می‌شود...، جو سیاسی، اقتصادی، اخلاقی و بین‌المللی سال‌های اخیر را بـهتر از آن سال‌ها ارزیابی می‌کنید؟

آیا قبول دارید دولت آقای احمدی‌نژاد ضربات سهمگینی زده است؟

از نظر سیاست خارجی با موضع‌گیـریهای غیرمـتعارف و شـاذ و غیرضـروری و برخوردهای غیرمـعقول و غیرمـقبول از قبیل ادعای مدیریت جهان و نامه پراکنی به رؤسای جمهور و مـطرح‌کردن "هولوکاست" و امثال آنها...که بر انزوای ایران سخت نیافزود؟

به اقتصاد ما از نظر سیاست‌های اقتصادی، مالی و پولی ضربه نزد؟

به اخلاق عمومی، از لحاظ رفتارهای ضد اخلاقی و شتاب‌آلوده و شعارهای متناقض و اعتماد برانداز لطمه نزد؟

به روحانیت و رهبری ما به لحاظ ادعای پیروی مستقیم از امام زمان لطمه نزد؟

به دین ما به لحاظ ترویج خرافات و... لطمه نزد ؟



به یاد دارید ‌که محور مناظرۀ نافرجام ما(مناظره حجتی کرمانی و مصباح یزدی در سال 78 با نام "خشونت") راه‌پیمائی‌ها، کفن‌پوشی‌ها، حمله به اجتماعات و مراسم و مراکز اجتماع از سوی دسـتجات ناشـناس و کمی پیش از آن شاهد قتل‌های مرموز زنجیره‌ای بود. آیا فکر نمی‌کنید ترویج تز خشـونت در تئوری و عمل، در ایجاد و توسعه و‌گسترش تنازع‌ها و تخاصم‌های فراگیر‌که در حال حاضر دامن خود حضرات را هم فرا ‌گرفته‌، نـقش اصلی را داشته است؟


شما از شخصیت‌های شاخصی بودید‌ که در انتخاب‌ آقای احمدی‌نژاد نقش مؤثری داشـتید، آیا انحطاط اخلاقی و واپس‌گرائی سیاسی و دینی موجود را تا چه اندازه معلول آن موضع‌گیری‌های تند می‌دانید؟

به یاد دارید شما با دولت آقای خاتمی و پیشتر هم با دولت آقای هاشمی، سر سنگین بودید. به خصوص آقای خاتمی و "اصلاح طلبان" و د‌وم‌ خردادی‌ها را منحرف می‌دانستید و تبعیت از رهبر انقلاب را تبلیغ می‌کردید؟

‌به‌ من بگوئید‌:

‌کدام رئیس دولت را در طول سال‌های انـقلاب سراغ دارید‌که تا بد‌ین حد جسورانه و علنی در برابر رهبر انـقلاب، ‌‌گستاخی و از فرمان و نظر ایشان سرپیچی‌کرده باشد؟

به من بگوئید:

آقایان هاشمی و خاتمی علیرغم اختلاف ‌‌نظرهایی‌که با رهبری داشتند، حرمت ایشان و مقامشان را بیشتر نگه می‌داشتند یا آقای احمدی‌نژاد؟

به من بگوئید:

آیا میزان تمرد و سرپیچی آقای احمدی‌نژاد از قانون و مصوبات مجلس را با رفتار دولت‌های‌گذشـته قابل مـقایسه می‌دانید؟

من عـوامل زیادی را در روی‌کار آمدن دولت آقای احمدی‌نـژاد مـؤثر می‌دانم ‌که یـکی از مجموعۀ آن عوامل اثر‌گذار حضرتـعالی بوده‌اید، اما در یک تحلیل جامع‌تر و همه جانبه‌تر، می‌توانم به چند مورد اشاره کنم ‌که فهرست‌وار عبارتند از:

ـ جو ناسالم و منفی‌ای ‌که ـ راست و دروغ ـ بر ضد آقای هاشمی، با استفادۀ ناجوانـمردانه از اختلافات نـظر بین حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و آقای هاشمی، بوجود آوردند؛

ـ جنبه‌های منفی دولت اصلاحات و پاره‌ای از حرکات ناپسند د‌وم خردادی‌ها بخصوص در مورد رهـبری؛

ـ بهره‌گیری منفی از نجابت و سماحت قابل تقدیر آقای خاتمی

ـ موارد منفی‌ د‌یگری‌که از دولت‌های سازندگی و اصلاحات می‌توان برشمرد... وقس علیهذا...

من در یادداشتی‌که در انتخابات 84 به عنوان "تنها گزینه" در برتری غیرقابل مقایسۀ آقای هاشمی نسـبت به آقای احمدی‌نژاد نوشتم و در روزنامه شرق همان تاریخ به چاپ رسید، آقای هاشمی را رانندۀ ماهری معرفی‌کردم‌‌ که علیرغم تخلفات سهوی و عمدی از مقررات رانندگی، قادر است ماشین سیاست را از پیچ و خم‌های خطرناک داخـلی و خارجی سالم به‌ در ببرد؛ اما آقای احمدی‌نژاد، علیرغم صداقت و مردم‌دوستی، رانندۀ کم تجربه‌ای است‌ که به ‌کوه و‌کمر می‌زند و ماشین و مسافران را داغون می‌کند!..

اکنون نیز برخلاف نظر مخالفین آقای احمدی‌نژاد بر این باورم ‌که ایشان آدم خوب، اما رئیس‌جمهـور خیلی بدی است. او نه سیاست می‌داند و نه اقـتصاد و با عـرف و ادبیات عقلا آشنا نیست و با ادبیات عوامانه و به اصطلاح لُمپنی در داخل و خارج سخن می‌گوید. ایشان در این مدت نشان داده است‌که بسـیار تند و عجول و لجباز و رفیق‌باز است و شما و امثال شما بودید ‌‌که او را بر سرکار آوردید، هم به او ستم‌کردید و هم به مردم و انقلاب و نظام،... د‌لیل صدق سخن من، وقایع این شش ساله است‌ كه تازگـی‌ها، امثال جنابعالی هم با تعابیر متفاوت، این واقعیت‌ها را تصدیق می‌فرمائید. اكنون به چند مورد دیگر اشاره می‌كنم:

حضرت آقای مصباح! اشکال مهم و صعب ‌العلاجِ دیگر که شاید اُمّ ‌المشکلات باشد، این است‌که طبـق یک خصلت دیرینه و نهادینه شده، ما در بسیاری از مسائل خود‌سانسوری می‌کنیم و خلوت و جلوت ما، یکصـد و هـشتاد درجه با هم تفاوت دارد و از اینرو، بسیاری از حقایق و واقعیت‌های جامعه از دید بزرگان و مسئولان مملکتی مخفی می‌ماند یا به صورت معکوس جلوه داده می‌شود. از مراجع تقلید‌ گرفته تا علما و روحانـیون مسـتقل تا روشـنفکران دینی تا اساتید دانشگاه تا مسئولان سیاسی تا سیاست‌پیشگان آزاد و غیرهم، یا از باب مصلحت ‌اندیشی یا از باب تقیه و ترس یا از باب ملاحظات رفاقت و رو دربایستی و بسیاری هم به خاطر دغدغۀ زندگی و امرار معاش، حرف دلمان را نمی‌زنیم و با آنکه در محافل خصوصی و خانوادگی و جاهای "امن!"، لا‌ینقطع از اوضاع شکایت داریم و این و آن را مقصر می‌دانیم ولی چون به "عرصه" می‌آئیم، لب فرو می‌بندیم، گویی "در شهر هیچ خبری نیست!" این خصلت نکوهیده‌که در مواردی هم معلول جوّ سیاسی و‌کم تحمّلی مسئولان حکومتی است، بخصوص در محافل دانشگاهی و علمی موجب وقفه و ایستائی و جلوگیری از خلاقیت و نوآوری می‌شود و بسیاری از فرهیختگان و صاحبنظران را از اظهارنظر صریح باز می‌دارد و آنها را به اضطرار و اجبار یا ملاحظه و تقیه، وا می‌دارد ‌‌که همسویه با ما روحانـیون ـ بخصوص روحانـیون دست‌اندرکار حکومتی ـ سـخن بگویند و از ابراز نظر کارشناسی و علمی بالاخص در مقولات سیاسی و جامعه‌شناسی پرهیزکنند.

یکی از مـواردی‌ ‌که سخت به دین و ایمان مردم ضربۀ فراوانی وارد‌کرده و آنان را از روحانـیت گریزان و به انقلاب بدبین‌کرده وارد شدن برخی مقامات روحانی و مؤسسات مذهبی و نیز نهادهای دولتـی و نظامی در بند‌ و ‌بست‌های تجاری و تحصیل سود و فایده بر اساس روابط ناسالم و با خروج صریح از ضـوابط دینی و اخلاقی یا به عبارتی رانت‌خواری" است. این رشته سر دراز دارد و به همین اشاره بسنده می‌کنم...

در این سال‌ها، بخصوص از سال 88 به این سو، صـحنة سیاست را به آوردگاه جدی تخاصم و تنازع و جنگ و جدل مدام و مـتزاید تبدیل ‌کرده‌ایم، ‌که اگر این جریان نامـیمون ادامه یابد نتیـجه‌ای جز تباهی نسل آینده و نابودی‌کشور در عرصۀ اقتصاد و سیاست و فرهنگ و اخلاق و دین نخواهد داشت. نسل جوان ما، آنچه در پـهنۀ کشور، در صدا و سیما، در روزنامه، در نماز جمعه‌ها، در دانشـگاه‌ها، در ادارات، در کـوچه و بازار و همه‌جا می‌بیند و می‌شنود جنجال‌های تند عصبی، معارضات و منازعات فراگیر، فـحاشی‌ها، هـتاکی‌ها، آبروریزی‌ها، تهمت‌ها و بدگویی‌های یکسویه و چند‌‌ سویه است و پاره‌ای از ما روحانیون بخصـوص آنان‌که در شئون حکومتی مسـئولیت دارند، به‌ جای آنـکه درصـدد خامـوش‌کـردن این آتش خانـمان‌‌سـوز بـنیاد‌ برافکن باشـیم، خـود، با موضع‌گیری‌های ناشیانه و تند سیاسی بر آن بنزین می‌ریزیم.

ما از نسل جوان پرسشگر و عاصی و پرخاشگر، انتـظار داریم‌ به آئین تقوى و عدالت باز آید. یا در جریانات سیاسی و دعواهای بی‌پایان ما، در‌گوشه‌ای "کز" کند و ناظر بی‌تفاوت اوضاع و احـوال باشد و در سـیاست دخالت نکند وگرنه با تفسـیق و تکفیر سیاسی و دینی ما روبـرو خواهد شد و اگر خیلی‌‌کژتابی‌‌کند باید روانه زندان شود و الی آخر

ما پاسـخ این پرسـش‌ها را نداریم و آگاهانه یا ناآگاهانه فرا فکنی می‌کنیم و به زلـف پریـشان دختران و بازوی عریان پـسران گیر می‌دهیم و یا دیش‌های ماهواره‌ها را از پشت‌بام‌ها بر می‌داریم! و قوزی بر بالای قوز می‌افزائیم و نه تنها مـشکلات را حل نمی‌کنیم، بـلکه پـیوسته برای خودمان و مردممان مشکل‌آفرینی مـضاعف می‌کنیم. ما به اصـطلاح "سُرنا را از سرِگشادش می‌زنیم" و به‌ جای پرداختن به علّت‌ها به معلول‌ها می‌پردازیم. وقتی نسل جوان ما، بی‌اعتنایی عمومی به قوانین و مقررات را از شخص رئیس‌جمهور‌گرفته تا پائین‌ترین افراد جامعه می‌بیند و نیز شاهد فاصله‌های میلیاردی طبقاتی از آنانکه‌ که میلیاردها به بانک‌ها بدهکارند، تا آنان‌که پول نان شب را ندارند، و نیز از مخارج‌‌ گزاف و هزینه‌های نجومی پرداخت شده به داخل و خارج به‌‌ خاطر روابط و ملاحظات و نزاکت‌ها و معاملات سیاسی اطلاع پیدا می‌کنند، آثار همۀ فـعالیت‌های ـ حتی سودمند و منطقی ـ ما خنثی می‌شود. ما درکنار جنبه‌های مثبت و سازنده، از ترویجِ ریا و تظاهر در نماز و روضه‌خوانی و دعا و تواشـیح ‌که در تصویرهای تلویزیونی یا رادیویی منعکس می‌شود، دور نبوده‌ایم. واقعیت آن است‌ كه از آغاز انقلاب تاکنون بخصوص در سال‌های اخیر، پاره‌ای از مـساجد و هـیئت‌های عزاداری و عـده‌ای از امامان جمعه وجماعات و وعّاظ و مداحان، با موضع‌گیری‌های ضد و نقیض سیاسی، به اختلاف و دوگانگی و دشـمنی میان مردم دامن می‌زنند. ما با تـنزل دادن سـطح مـناقشات سیاسی، با بدترین شکل، دین و سیاست را به‌ هم آمـیخته‌ایم و صـحنه‌گردانی مـناقشات و مـبارزات و دعواهای سیاسی را به پـاره‌ای گویـندگان و مدیحه‌سرایان‌ کم‌سواد و شعارچی سـپرده‌ایم...

اجازه فرمائید به بعد دیگری بپردازم و از فاجعه‌ای سخن‌‌گویم‌ که به پندار من پیوندی نامرئی با مخاصمات و انحرافات سطح بالای سیاسی ما دارد، و آن طغیان و عصیان سفلگان و فرومایگان جامـعه است‌که به شکل تعرض به نوامیس مردم آن هم با فجیع‌ترین و بی‌سابقه‌ترین شکل بروز می‌کند و برای نـظام و مـلک و مـلت شرمندگی و روسـیاهی به بار می‌آورد، حوادثی از قـبیل آنـچه در خمینی‌شهر و کاشـمر و گرگان گذشت که باید سوگمندانه‌ گفت: وا اسفاه! وا خِجلتاه!...

بیم دارم وقتی از خواب غفلت به در آئیم ‌‌که بسـیار دیر شده باشد و آنگاه همگی دست حسرت بر هم زنیم

ما دل‌خوش کرده‌ایم به برگزاری مسابـقات حفظ قرآن و شعرخوانی و مباحث فلسـفی و عـرفانی و شرکت در جلسات وعظ و خطابه و روضـه‌خوانی و نماز جمعه‌ها در تکایا و مساجد و راه‌اندازی‌ کاروان‌های حـج و عمرۀ طلاب و دانشجویان و تمهیدات دیگری برای تعظیم شعائر دینی و جذب جوانان به دین‌که پاره‌ای از آنـها قابل تقدیر و به‌ جای خود ضروری و لازم است، اما سؤال اینجاست‌که: فعالیت‌‌ها و برنامه‌ریزی‌هایی از این قبیل می‌تواند جلوی سیل مهیب و بنیان‌کن افکار ضد دینی و ضد اخلاقی و ضد نظام اسلامی را بگیـرد؟ اگر چنین است پس چرا فوج فوج جوانان ما حالت‌گریز از مرکز پیدا کرده‌اند و حتی بسیاری از نمازخوان‌ها و روزه‌گیران و به زیارت و حج رفته‌هایشان یا به شدت بی‌تفاوت و غیرسیاسی شده‌اند و یا حالت اعتراض و عـصیان در برابر روحانـیون و حکومت پیدا کرده‌اند و حتی فرزندان برخی از روحانیون و مسئولان ما از این قاعده مستثنی نبوده و نیسـتند و این، تازه هـمۀ فاجعه نیست؛ ابتلا به مواد مخدر، فساد جنسی، تجاوز به عُنف، و سرانجام ارتداد و سرکشی در برابر خدا و پـیغمبر و امام، بیماری‌های حاد و عمیق و عمومی جامعۀ ماست.

سیر منحنی سقوط اخلاقی جامعه، مثل روز روشن است و نیاز به اقامۀ دلیل ندارد. از تن فروشی زنان خیابانی‌‌گرفته تا وضع پوشش و رفـتار پسران و دختران تا پارتی‌های شبانه تا برسد به جنایت‌های جنسی‌ای‌ که بدان‌ها اشاره‌کردم، تا شیوع سرسام‌آور مواد مخدرکه ‌گفته شده 300 اعدامی در انتظار اجرای حکم داریم. شواهد روشن و محکمی است بر آنکه، جامعه ما در حال فروپاشی اخلاقی است و‌ گمان ندارم همخوانی قرآن و تواشیح و اعـتکاف ایام‌البیض ماه رجب و اجتماعات و شور و هیجان ایام ماه مبارک رمضان و مـحرم و صفر با همۀ جـلال و شـکوه و معنویت، درمان این دردها باشد.

در برابر وضع موجود، احساس مسـئولیت می‌کنم و مـطمئنم‌ که تبلیغات مداوم و یکسویۀ ما با تکیه بر مسـلمات دینی‌که یا اساس آن مورد شک و تـردید است و یا تفسـیرهای ما مورد قبول دین‌باوران جدید نیست و ما با تکیه بر شعارهایی که از فرط تکرار دیگر شور و هیجانی ایجاد نمی‌کند و ترتـیب دادن راه‌پـیمایی‌های فرمایشـی و نیز راه‌ پـیمایی‌هایی به مناسـبت‌های 22 بـهمن یا روز قدس و بـرگزاری سمینارهای پرخرج و پرحرف و کم‌خاصیت، قادر نیستیم جوانان عاصی وسرکش را کنتـرل‌کنیم تا چه رسد ‌که آنها را به راه راست(!) هدایت‌کنیم...

این روند هـمانگونه‌ ‌که بر مبنای آموزش وحی الهی هشدار دادم، بی‌تردید، به سقوط ما منتهی خواهد شد... مگر آژیرهای خطر سقوط را نمی‌شـنوید؟ مگر علامات هویدای "فشل" را در همه‌جا مشاهده نمی‌کنید؟



مـخاطرات موجود و خطـرات ناگریز آیـنده، برای من و امـثال من و هر ایـرانی آرام و قرار باقی نمی‌گذارد و از اینرو، التهاب و اضـطراب و نـگرانی، بسیاری از عاشقان انقلاب را فرا‌گرفته و من سخت در فشار وجدانم ‌‌که تکلیف من در شرایط حاضر چیست؟ آیا باید علَم مخالفت بر افـرازم و به اصطلاح به "نافرمانی مدنی" رو آورم و از صدر تا ذیل نظام را زیر سؤال ببرم؟ من چنین امری را جایز و به صلاح مُلک و ملت و دین نمی‌دانم و برای اثبات آن دلائل خودم را دارم ‌که جای بیانش اینجا نیست. من در شرایط حاضر، راه اصلاح را از بالا و از حاکمیت نظام می‌بینم و برای اثـبات این مدعا هم دلائل خودم را دارم و براساس این نگرش، تا حدی‌که میسر شده البته نه به طور‌کامل و مستوفى، نظراتم را با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب ‌کتباً و شفاهاً در میان‌گذاشته‌ام و کامل‌تر آن را در میان خواهم‌ گذاشت و از خدای قادر منان ‌کمک‌ می‌طلبم‌ که مرا در این مسـئولیت دشوار یاری‌ کند.


ـ اولاً بر این امر توافق‌کنیم‌كه اصلاح وضع موجود و سامان دادن به نابسامانی‌های فراگیر، کار یک نفر و دو نفر و چند نفر نیست . به مشورت بنشینم

ـ ثانیاً از همۀ اشخاص و گروه‌ها و احزابی‌که با گرایش‌های متفاوت‌که از آغاز نهضت انـقلاب اسلامی با ما یار و همراه بوده‌اند و در پیروزی و تداوم انقلاب نقش داشـته‌اند و به هر دلیل نفی و طرد شده و یا به دلایلی کـناره گرفته‌اند، از جمله رؤسا و مسـئولان حکومتی‌‌گذشـته ‌‌که به اسلام و انـقلاب وفادار مانده‌اند دعوت ‌کنیم. كینه‌های رسوب‌کرده در دل‌ها را به یکسو نهیم و دل‌ها را به مهر یکدیگر پیوند و بار دیگر، امید و نشاط و همدلی و همکاری را بین آحاد ملت بوجود آوریم.

ـ ثالثاً با تحلیل منصفانه و عالمانه از گذشتة انقلاب، به خصوص چند سال اخیر با اسـتفاده از نظرات ‌کارشناسی ارباب فن با گرایش‌های متفاوت و متعارض، اعم از سیاسی و اقتصادی و جامعه‌شناسی و تاریخی و به خصوص با جلب پشتیبانی و راهنمایی و ‌کمک مادّی و معنوی رهبر انقلاب، به بحثی عالمانه و بی‌طرفانه بنشـینم و اگر داوطلبانی دیگر از دو سو و هر سو با شرایط دینـی و اخلاقـی یعنی مراعات ادب و اخلاق و به دور از تعصـب یکسویه حاضر به مذاکره باشند، از آنان نیز استقبال‌کنیم. بدانیم‌که هیچ‌یک از ما معصوم نبوده‌ایم و همه، ‌کم یا زیاد در اشتباه و خطا شریکیم

هیچ ملتی با اختلاف و نزاع به پیروزی نمی‌رسد و تنها راه نجات‌‌ کشور، اتحاد و همبستگی واقعی و نه صوری است و من نمی‌دانم باید گریست یا خندید ‌که ما در اوج اختلافات شدید ‌که حتی خون یکدیگر را ریـخته‌ایم شعار وحدت ملی و اسلامی می‌دهیم! با این توهم غلط ‌که با شعار می‌توان واقعیت را دگرگون‌کرد!

تنها راه، آشتی ملی و بازگشت به بـهمن 57 است‌ که در آن روزهای خُجسته همۀ آحاد ملت از روحانی و روشنفکر و دانشگاهی و کارگر و کشاورز و کارگر و کشـوری و لشـکری و مارکسیست و ملی و مذهبی و بانوان باحجاب و بی‌حجاب زیر یک پرچم و تحت فرمان رهبری واحد امام خمینی گردهم آمدند.

دریغا! که ما با اکسیر وحدت، دگراندیشان و حتی منحرفان عقیدتی و عملی را با خود همراه‌کردیم و اینک با زهر تنازع و تهاجم، پیوسته خودمان را از درون، تهی می‌کنیم و تنها تر و تنها تر می‌شویم! کجایند یاران قدیم و قویم که "هرکس ازگوشه‌ای فرا رفتند؟" و شگفتا! که این ریزش خطرناک و هشداردهنده را نمی‌بینم و یا آن را کوچک می‌شماریم و از "رویش" بی‌هویت‌ها و تازه به دوران رسیده‌ها، شادمان می‌شویم یا خودمان را به شادمانی می‌زنیم!

با فرافکنانه و یا تغافل و خودشیفتگی از اینهمه نابسامانی و بی‌فرهـنگی‌ای‌ که در کوچه و خیابان و مدرسه و مسجد و... از میدان‌های ورزشی‌گرفـته تا فرهنگ رانـندگی تا برخوردهای مـعمولی در ادارات و فروشگاه‌ها و جاهای دیگر، به وضوح، حاکی از برآشفتگی، بی‌حوصلگی و بی‌اعـتمادی عـمومی است، چشم نپوشیم.

من، خودم و شما و مسـئولان کشـور را هـمچون ساحل‌نشینانی می‌بـینم‌که امـواج طوفانی دریا، آنان را به شـدت تـهدید می‌کند و هرچندگاه یکبار پـیشروی دریای مـتلاطم و مـواج و خروشان، خشم خود را نشان می‌دهـد تا آنان را در‌کام خود فرو برد، اما ساحل‌نشـینان به دور از هرگونه درایت و تدبیر و دلخوش و مـغرور به پاره‌ای زرق و برق‌های فریـبندۀ خـیال‌انگیز و سرگرم مـنازعات و درگیری‌ها و مشاجرات بی‌پایان، چشم و گوش خویش را فرو بسـته‌اند‌ که نبیـنند و نشـنوند