giovedì 7 luglio 2011

دیدار مادر زهرا رهنورد با موسوی و رهنورد ا-عتصاب غذای مهندس موسوی و زهرا رهنورد


سایت کلمه، متن گفتگوئی را منتشر کرده که با مادر زهرا رهنورد، همسر میرحسین موسوی انجام شده است. وی از ملاقات های اخیر خود با میرحسین موسوی گفته است. در بخشی از این مصاحبه مادر زهرا رهنورد اشاره ای کوتاه به چهره و جسم ضعیف شده میرحسین موسوی و زهرا رهنورد می کند. این اشارات معنای دیگری را جز این تداعی نمی کند که آن دو، در زندان خانگی دست به اعتصاب غذا زده اند. یا مستقل از زندانیان اعتصابی و یا در همراهی با آنها.

مادر زهرا رهنورد می گوید:

سایت کلمه پس از انتشار مشاهدات برخی از کارمندان نهاد ریاست جمهوری، پزشکان و بیماران بیمارستان شهید شوریده؛ مبنی بر اینکه «خانه‌ی موسوی و رهنورد را به زندانی با دیوارهای بلند آهنی برای آنها تبدیل کرده اند.» انتشار مصاحبه مادر زهرا رهنورد را ادامه داده است. وی دراین مصاحبه از جمله می گوید:

- آخرین ملاقات شما مربوط به چه زمانی است؟

- حدود دو هفته پیش با داماد و دخترم ملاقات داشتم. روحیه خیلی خوب و قوی داشتند. محکم، مثل همیشه. دفعه آخر، نسبت به ملاقات های اخیر از روی ظاهر می توانم بگویم که متوجه رنگ پریدگی و لاغری شدید و ناگهانی دختر و دامادم شدم.

حرف های سیاسی نمی زنم، چون شنیدم که به بچه ها هم گفته اند در دیدارها حرف سیاسی نزنند که در غیر این صورت همین دیدارهای محدود کوتاه هم قطع می شود. تمام دیدارها هم با حضور تعداد زیادی از مامورها انجام می شود. یک عده داخل هستند، خانم و آقا. یعنی آنها در زوایای مختلف کنار ما می نشینند. در فضای بیرون هم خیلی زیاد هستند.

من هیچ اطلاعی درباره اینکه در جایی که حصر هستند چگونه زندگی می کنند ندارم و بعید می دانم که کسی هم اطلاعی داشته باشد.

نوه هایم، یعنی دخترها بمدت طولانی از پدر و مادرشان بی خبر بودند. ۳ ماه اول که تقریبا ملاقاتی نداشتند. حتی یکبار بیش از ۵۰ روز تمام خانواده به طور مطلق از آنها بی خبر بودند. جز چند دقیقه بالای سر پدر مرحومِ آقای موسوی . ولی در ۴۰ روز اخیرملاقات های محدودی صورت گرفته است که آنهم با حضور مامورهای خانم و آقا و دوربین های متعدد نصب شده در محل بوده است.

کنترل و بازرسی بدنی دختران ایشان و حتی مواد خوراکی که برده اند و لوازم نوه های دختر و دامادم برایشان خیلی آزاردهنده بوده است. حتی وقتی بچه ها می روند موهای سر آن ها را هم می گردند که ببینند چه چیزی قایم کرده اند. گل سرشان راباز کرده اند .

برخوردها در ظاهر محترمانه است، اما واقعیتش اینست که تهدید آمیز است. مثلا دخترم نمی تواند یک کلمه به من خصوصی چیزی بگوید. چشم های ماموران مرتب روی ماست که ببینند کی چه می شنود و چه جواب می دهد. همیشه هم می گویند خبر ندهید، تهدید می کنند و می گویند سکوت کنید
 

Nessun commento:

Posta un commento